باربد،پرنس کوچولوی ماباربد،پرنس کوچولوی ما، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

پرنس کوچولوی من

تولد ٣سالگي با تم مک کويين

سلام عشق مامان عشقم،نفسم،جونم،همه ی زندگیم تولدت مبارک بالاخره روز جشن فرا رسید .البته یه روز زودتر،جشن روز چهارشنبه 19 شهریور گرفتیم .من و مامان جون و خاله درنا از روز قبل در حال بدو بدو و انجام دادن کارها بودیم .تزییناتو و یه سری از کارها  شب قبل انجام دادیم .قسمت خنده دار تزیینات این بود که همینکه اسپیلت خونه مامان جون خاموش میکردیم صدای ترکیدن بادکنکا میومد .خلاصه تا لحظه تولد من کارم عوض کردن بادکنک بود و خاله درنا در حال خرید کردن .خاله درنا و مامان جون و خاله گلی (خاله مامانی که شما بهش میگید مادر) کلی زحمت کشیدن واقعا دستشون درد نکنه .تا ساعت 7 شب ما ...
30 شهريور 1393

تولد 3 سالگی باربد عسل خان

سلام عسل مامان خوبی عشقم؟؟؟؟؟تولد 3 سالگیت مبارک نفس مامان .ایشالله تولد 1000 سالگیت عسل مامان. از اونجایی که قرار بود تولدتو کازرون خونه مامان جون زهرا بگیریم و مامان جونم رفته بود شمال بخاطر همین جشنت 20 شهریور اوکی شد. ولی دلم نیومد همون روز یعنی 15 شهریور که تاریخ اصلی تولدته واست جشن نگیرم .اونروز شیراز بودیم خونه بابا حاجی.به عمه و عمو بهرام گفتم بیان که واست یه جشن کوچولو بگیریم   .کیک هم خودم درست کردم و شامم رولت کالباس وکیک مرغ .ژله طالبی .با اینکه خیلی ساده بود ولی همه چی عالی بود،دست همگی درد نکنه واسه دیدن عکسا دنبالم بیا ...
24 شهريور 1393

روزهاي پاياني دو سالگي

سلام عسلم یکسال دیگه هم گذشت و پسر مامان داره 3 ساله میشه ،چقدر زود گذشت این روزا انگار همین دیروز بود که بی بی چک زدم و مثبت بود .اصلا باورم نمیشد دارم مادر میشم.وای روزی که بدنیا اومدی از لحظه ای که متولد شدی همه دردها یادم رفت .روزی که گفتی مامان،روزی که اولی قدماتو برداشتی و روزی که برای اولین بار شعر میخوندی ...... بچه داری سختیهای خودشو داره ولی واسه من همه این روزها شیرین بود و هرروز یه تجربه جدید.ازت ممنونم که اومدی و اجازه دادی این روزهای شیرین رو تجربه کنم .اومدم کمی از این روزها واست بگم .از این روهای پایان دوسالگیت: - 28 ماهه بودی که دیگه مامیت نکردم و از هم...
1 شهريور 1393
1